پس از یک تمرین شدید پا، لیزا آن شایسته ماساژ است. او با استراحتگاه تماس می گیرد و از آنها می خواهد که بهترین ماساژور خود را بفرستند. مارکوس دوپری وارد شد، اما لیزا تحت تأثیر قرار نگرفت. مارکوس اصرار دارد که حرفه ای است و سر کار می رود. در حالی که او او را ماساژ می داد، او همچنان به سرزنش او برای انجام چنین کار بدی ادامه داد. لیزا میخواهد مقداری بیاورد تا گره را باز کند. باسن او از تمام تمریناتش سفت و دردناک است. مارکوس روی ساق لیزا گنده کون روغن می ریزد و شروع به مالیدن باسن او می کند. لیزا راضی نیست و به سرزنش مارکوس ادامه می دهد تا زمانی که او دیگر طاقت نیاورد. مارکوس ساق های لیزا را پاره می کند و انگشتش را بالا می برد. این توجه لیزا را به خود جلب می کند. مارکوس ممکن است ماساژور فوق العاده ای نباشد، اما او قطعاً می داند که چگونه لعنت کند!