"آن روز تنها آرزوی من این بود که حتی یک کلمه هوشمندانه نشنیده بودم. اما پدر و مادر من به کون مامان گنده هر حال وحشی واقعی هستند. صبح ریاضیدان را برایم آوردند. بعد از ناهار، عوضی فیزیک آمد. بعدش قرار شد که عوضی نرد عصر بیاد. من از پدر و مادرم متنفرم، اما شما نمی توانید با آنها بحث کنید. بالاخره آنها هستند که به من پول می دهند. بنابراین، با یادآوری سینه های بزرگ Nerd Bitch، یک سورپرایز بزرگ برای او در نظر گرفتم. برنامه این است که ما به عنکبوت ها آموزش دهیم. بنابراین او عنکبوت های آنقدر بزرگ خواهد داشت که بیدمشک او نشت می کند...;"